دانشجویان عمران دانشگاه یزد 90
دانشجویان عمران ورودی 90
گپ زدن بیهوده است خوب می دانم دانشم بیهوده است استاد از من پرسید چقدر نمره زمن می خواهی من از او پرسیدم ، دل خوش سیری چند اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها می گیرم همه ذرات وجودم متبلور شده است درسهایم را وقتی می خوانم كه خروس می كشد خمیازه مرغ و ماهی خواب است خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود درس بی كرنش می خواندیم ، نمره بی خواهش می آوردیم تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می كردیم كلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت درس خواندن آنروز ، مثل یك بازی بود كم كمك دور شدم از آنجا بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه به محیط خشن آموزش و به دانشكده علوم سرایت كردم رفتم از پله كامپیوتر بالا ، چیزها دیدم در دانشگاه من گدایی دیدم در آخر ترم در به در می گشت یك نمره قبولی می خواست من كسی را دیدم ، از دیدن یك نمره ده دم دانشگاه پشتك می زد من نمی خندم اگر دوست من می افتد من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بكنند و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد من در این دانشگاه در سراشیب كسالت هستم خوب می دانم استاد ، كی كوئیز می گیرد برگه حذف كجاست ، سایت و رایانه آن مال من است تریا، نقلیه و دانشكده از آن من است ما بدانیم اگر سلف نباشد ، همگی می میریم و اگر حذف نباشد ، همگی مشروطیم نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود كار ما نیست شناسایی مسئول غذا كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ
نظرات شما عزیزان: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : مهسا بخشش
آخرین مطالب پيوندها |
||
![]() |