همیشه اجازه بده که اول رئیست حرف بزند!
دانشجویان عمران دانشگاه یزد 90
دانشجویان عمران ورودی 90

یک روز مسئول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای صرف ناهار به سمت سلف سرویس می رفتند . ناگهان چراغ جادو روی زمین پیدا کردند و رویش را مالش دادند و غول چراغ ظاهر شد
غول گفت: من برای هر کدام از شما یک آرزو برآورده می کنم
منشی پرید جلو و گفت: من می خواهم که در باهاماس باشم.سوار یک قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم
پوف! منشی ناپدید شد
بعد مسئول فروش گفت: من می خواهم در هاوایی روی ساحل لم بدهم ، یک پیشخدمت مخصوص و یک منبع لایزال خوراکی های خوشمزه و سرگرمی های جالب داشته باشم و تمام عمر خوش بگذرانم
پوف!مسئول فروش هم ناپدید شد
بعد غول به مدیر گفت: حالا نوبت توست
مدیر گفت: من می خواهم که هر دوی آنها بعد از ناهار من، در شرکت باشند
نتیجه ی اخلاقی: همیشه اجازه بده که اول رئیست حرف بزند
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:55 :: نويسنده : مائده کاروان پور

درباره وبلاگ

با سلام و ادب ورود شما رو به وبلاگ بچه های عمران 90 خوش آمد می گم. ایمیل مدیر:M.Bakhshesh72@yahoo.com


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 162
بازدید کل : 50512
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1